سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دانش سه گونه است: کتابی گویا و سنّتی دیرینه و«نمی دانم»[=اقراربه نادانی] . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]

گل آبی
خانه | ارتباط مدیریت |بازدید امروز:8بازدید دیروز:1تعداد کل بازدید:14535

ممد :: 83/9/15::  10:6 عصر

هو

مثل هر شب در اتاقم تنها بودم.سه پنجره قدی دو ضلع اتاق را تا سقف پو شانده  بود و من مثل همیشه پرده های ضخیم را کنا ر زده بودم تا رقص نور های  شب را بر دیوارها ببینم.نقش و نگار سایه ها از نرده های پر پیچ تاب فولادی بود و گاهی شاخه های لرزان تاک پشت پنجره که از نرده ها بالا رفته بود و گویی از سرما میلرزید .گاهی عبور ماشینی از کوچه تاریک جای نقوش روی دیوار را تغییر می داد و دوباره به جای اول باز می گرداند.

نور های شب اغلب نقره ای رنگند اصل هر نوری در شب از مهتاب است وفرعشان هم از چراغ هایی که تمام شب بی هوده روشنند و انعکاسشان بردیوار های شهر همه تاریکی ها راپر می کند و برای چشمی که به تاریکی عادت کند در ظلمانی ترین جاها هم چیز هایی قابل رویت است.آن شب هم من بودم-  سایه ها - تاریکی - نمایش نقره ای رنگ مهتاب  کف اتاق و تنهاییی که در حجم تاریک اتاق میپرید..                                      

نقش های روی دیوار جان میگرفت و من را به اوج رویاها میبرد رویاهای دور و درازی که از پی خاطره ای می آمدند و آنقدر می پیچیدند که مبدا شان را فراموش می کردم .چشم بر هم می گذا شتم و ناگهان منی دیگر در عالمی دیگر ظاهر می شد .من سر گشته –

من غمگین –من عاشق وگاهی منی سرخوش منی از غوغای حیات کناره گرفته و کنج عزلت و سلامت گزیده.این آخری را خیلی دوست داشتم...مدام میدیدمش ساکن واحه ای پر از درختان نخل سبز سبز میان دریای بی پایان شن های کویر چون زمردی برحلقه انگشتر خاک .یا ساکن جزیره ای سر سبز زیبا میان  آبی بی کران اقیانوس یا نشسته بر در صومعه ای سنگی بر فراز کوهستانی متروک اما زیبا ...نزدیک خدا...



لیست کل یادداشت های این وبلاگ
::تعداد کل بازدیدها::

14535

::آشنایی بیشتر::
::لوگوی من::
گل آبی
::لوگوی دوستان::






::اشتراک::