سفارش تبلیغ
صبا ویژن
چون تو را درودى گویند درودى گوى از آن به ، و چون به تو احسانى کنند ، افزونتر از آن پاداش ده ، و فضیلت او راست که نخست به کار برخاست . [نهج البلاغه]

گل آبی
خانه | ارتباط مدیریت |بازدید امروز:16بازدید دیروز:1تعداد کل بازدید:14543

ممد :: 83/9/30::  12:49 عصر

هو

ای دوست من

من آن نیستم که می نمایم

نمود پیراهنی ست که به تن دارم

پیرهنی بافته از جان که مرا از پرسش های تو و تو را

از فراموشی من در امان می دارد.

آن منی که در من است در خانه خاموشی ساکن است

و تا ابد همان جا می ماند

ناشناس و در نیافتنی.

من نمی خواهم هر چه می گویم باور کنی

و هر چه می کنم بپذیری

زیرا سخنان من چیزی جز

صدای اندیشه تو نیستند

وکارهای من چیزی جز عمل آرزو های تو.

هنگامی که تو می گویی باد از مشرق میوزد

من میگویم :آری از مشرق می وزد!

زیرا نمی خواهم تو بدانی که اندیشه های من در بند باد نیست

در بند دریاست .

تو نمی توانی اندیشه های مرا در یابی و من نمی خواهم که دریابی.

وقتی نزد تو روز است نزد من شب است !

با این همه از رقص روشنایی نیم روز بر فراز تپه ها سخن می گویم

زیرا تو ترانه های خاموش مرا نمی شنوی و

سایش بال های مرا بر ستا رگان نمی بینی .

ومن گویی نمی خواهم تو ببینی یا بشنوی

می خوا هم با شب تنها باشم.

هنگامی که تو به اسمان خودت فرا می شوی من به دو زخ خودم فرو می روم

ونمی خواهم تو دوزخ مرا ببینی شراره اش چشمانت را میسوزاند

و دودش مشامت را می آزارد

و من دوزخم را بیش از این دوست دارم که بخواهم تو به آنجا بیایی

می خواهم در دوزخم تنها باشم.

تو به راستی زیبایی ودرستی مهر می ورزی و من از برای خاطر تو می گویم

که مهر ورزیدن به این ها خوب و زیبنده است

ولی در دلم به مهر تو می خندم و نمی خواهم تو خنده ام را ببینی

می خواهم تنها بخندم.

دوست من

تو خوب و هوشیار دانایی یا نه !تو عین کمالی

من با تو از روی دانایی و هوشیاری سخن می گویم

گر چه دیوانه ام!

ولی دیوانگی ام را می پوشانم

می خواهم تنها دیوانه باشم.

دو ست من

تو دوست من نیستی

ولی من چگونه این را به تو بگویم؟

راه من راه تو نیست" گرچه با هم میرویم دست در دست.



لیست کل یادداشت های این وبلاگ
::تعداد کل بازدیدها::

14543

::آشنایی بیشتر::
::لوگوی من::
گل آبی
::لوگوی دوستان::






::اشتراک::